چرامن دوست دخترندارم؟؟

چرامن دوست دخترندارم؟؟

میخوام شما دوستانی که به وبلاگم سرمیزنید

 

نظرتون راجع به عشق بگید

وجود داره یانه؟

خوبه یانه؟

اینکه عاشق شدی یانه؟

و یه جمله واسه توصیف عشق

ممنون

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1398برچسب:,ساعت3:6توسط محسن | |

www.mmr75.blogfa.com

+نوشته شده در پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:,ساعت15:45توسط محسن | |

www.mmr75.blogfa.com

+نوشته شده در پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:,ساعت10:45توسط محسن | |

www.mmr75.blogfa.com  clik kon

+نوشته شده در پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:,ساعت10:39توسط محسن | |

همتونو دوست دارم

 از این مطالب زیبا و عکسای زیبا دیدن کنید ونظراتتون رو بگید.

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت20:51توسط محسن | |

دستانت را در برابرم مشت میکنی

و میگویی گل یا پوچ ؟

و من در دلم میگویم

فقط دستانت 

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت18:1توسط محسن | |

اندوه که از حد بگذرد

جایش را می دهد به یک بی اعتنایی مزمن

 

دیگر مهم نیست

بودن یا نبودن

 دوست داشتن یا نداشتن

 

دیگر حسی تو را به احساس کردن نمی کشاند

در آن لحظه فقط در سکوت غرق می شوی

 و

 فقط نگاه می کنی :|

 

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت18:0توسط محسن | |

دوستَتْ می دارمْ


وَ


اینْ ٬


به ِ شناسنامه ِ هاْ هیچْ ارتباطیْ نداردْ ...

دستانَمْ را كه ِ بگیری ْ
یعنی ْ

گور ِ پدر ِ فاصله ِ هاْ ...!


 

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت17:50توسط محسن | |

قَسَـґ خُوردیـــے بِمانـــے تآ هَمیشــِ!

بِبَخشیــد بــِ خودَـґ گِرِفتَـґ...

غَریبـــِ جآنـ

با شُمآستـ!


 


 

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت17:48توسط محسن | |

خــُـدایـــا !


یــا کـسـی رو بـهـمـون نــَـده

یــآ
اگــر مــیــدی دیــگــه ازمــون نــگــیــرش !!!

آخــه آدمـــا هـــم هــدیـــه شـــون رو پــس نــمــیــگــیــرن

تــُــو کــه خـــدایــی . . .


 


 

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت17:46توسط محسن | |

ســرم درد مــیــکــنــد بــرایِ دردســر !

و تــُـو مــیــدانــی آنــقــدر دوســتــت دارم

کــه حــتــی اگــر ســرم بــه ســنــگ بــخــورد


یــا ســنــگ بــه ســرم !!!


از ایــن دوســتــت دارم دســت بــر نــخــواهــم داشــت . . .

 


 

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت17:45توسط محسن | |

مـَـن خــُـدا نــیــســتــم

کـه بـعد از هـر گُـنـاهــت بــگــویــم :


صــدبـار تــوبــه شـکـسـتـی،بــازآ

آنــکــه رفــت . . .


بـه حـرمـتِ آنـچـه بـاخـود بــرد ، دیــگر حــقِ بـازگـشـت نـَـدارد . . .!
!!

رفــتــنــت مـَـردانـه نـَـبــود ، لــااقــل مـَـرد بــاش وَ بــرنـَـگــرد . . .!
!!

کـسـی کـه '' عـَـوَض شـُـدنــش ''بــعــیــد اســت


'' عـَـوَضــی شـُـدَنــش '' قــطــعــی اســت . . . !!!


دیــگـر هـوایِ بــرگــردانــدنــت را نــدارم . . .

هــرجــا کــه دلــت مــیــخــواهــد بــُـرو . . . !!!

فــقــط آرزو مــیـکـنـم وقـتـی هــوایِ مـَـن بـه سـرت زد

آنــقـدر آســمــانِ دلــت بــگــیــرد کـه بــا هــزار شــب گــریــه


چــشــمــانــت بــاز هــم آرام نــگــیــرد . . .


 

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت17:44توسط محسن | |

خـُـدایـیـسـت کِ اگـر سـرش فـریـاد كـشـیـدم

بِ جـایِ ایـنـكـه بـا مـشـت بِ دهـانـم بـزنـد


بـا انـگـشـتـانِ مـهـربـانـش نـوازشـم مـی كـنـد و مـی گویـد :


مـیـدانـم جـز مــَـن كـسـی را نـداری !!!


 


 

نمی دانمـ چـرا ...؟

ڪفش هایت برای رفتـטּ همیشـﮧ جُفتْ است ...


و پاهایتْ بـرای آمـدטּ همیشـﮧ لَنگْ ...

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت17:42توسط محسن | |

واسه عاشقی دیگه خیلی دیر شده ...............

خسته شده بودم ازون همه نگاه های غریب ....حالا میگی عشقتم ؟؟؟؟

همین ؟؟؟؟!!!!!

حالا که به زمان جدایی از طریق شناسنامه نزدیک و نزدیک تر میشیم ..آروم ترم ....

باورم نمیشه سختی هام میخواد تموم شه

من تو رو با همه خیانت هات و دروغات تنها میزارم .....

 

.....یا میخورم به پاییز یا می رسم به بهارم .....

 

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت17:18توسط محسن | |

واسه عاشقی دیگه خیلی دیر شده ...............

خسته شده بودم ازون همه نگاه های غریب ....حالا میگی عشقتم ؟؟؟؟

همین ؟؟؟؟!!!!!

حالا که به زمان جدایی از طریق شناسنامه نزدیک و نزدیک تر میشیم ..آروم ترم ....

باورم نمیشه سختی هام میخواد تموم شه

من تو رو با همه خیانت هات و دروغات تنها میزارم .....

 

.....یا میخورم به پاییز یا می رسم به بهارم .....

 

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت17:18توسط محسن | |

هزار سال به سوی تو آمدم افسوس !

هنوز دوری ! دوراز من ای امید محال

هنوز دوری

آه

از همیشه دورتری

همیشه اما در من کسی نوید می دهد

که می رسم به تو

شاید هزار سال دیگر

صدای قلب تو را پشت آن حصار بلند

همیشه میشنوم

همیشه سوی تو می آییم

همیشه در راهم

همیشه با تو ام ای جان

همیشه با من باش

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت16:46توسط محسن | |

 

عشق یعنی سرزمین پاک من

عشق یعنی لحظه ی بیداد من عشق یعنی لیلی و مجنون شدن

عشق یعنی وامق و عذرا شدن عشق یعنی مسجد الاقصی من

عشق یعنی کودک فردای من

عشق یعنی کلبه دل ساختن در قمار زندگی جان باختن

عشق یعنی چشمهای پر ز خون  درد و غم یکجا به هم امیختن

عشق یعنی درد های بیشمار گریه کردن سوختن افروختن

عشق یعنی کلبه اسرار یعنی مخزن الاسرار من

 

نه به آبي‌ها دل خواهم بست

نه به دريا-پرياني كه سر از خاك به در مي‌آرند

و در آن تابش تنهايي ماهي‌گيران

مي‌فشانند فسون از سر گيسوهاشان.

"دور بايد شد، دور."

مرد آن شهر اساطير نداشت.

زن آن شهر به سرشاري يك خوشه انگور نبود.

هيچ آيينه تالاري، سرخوشي‌ها را تكرار نكرد.

چاله آبي حتي، مشعلي را ننمود.

"دور بايد شد، دور."

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت16:35توسط محسن | |

مي خواهم بزرگ ترين دروغ عمرم را برايت بگويم : فراموشت خواهم کرد

               مي خواهم صادقانه ترين کلام عمرم را برايت بگويم: دوستت دارم همیشه!

                                می خواهم عشق را برایت معنی کنم: عشق یعنی تو! 

                                                می خواهم تورو احساس کنم:عکس هایت را می بوسم

                                                                  می خواهم دل خود را شاد کنم : به امید دیدنت می گ

اگه کسی واقعا عاشق باشه توی هیچ شرایطی عشقشو تنها نمیزاره...

 Click to view full size image

                                                                                                


جدایی...


میدانی هر روز در جنگیم

انگار طوری راه خود را گم کرده ایم

وقتی برای بار اول شروع کردیم

آره ، همه یک جور زندگی میکردیم

 

حالا، هر چه زمان میگذرد

هر یک از ما به راه خود میرویم

حال که دیگر احساسی نمانده

هیچ سودی در پیشرفتمان نیست

میدانی؟ما هر دو تلاش کردیم

آره ؛ هر دو دروغ گفتیم!

حالا که اشک ها فرو مینشیند

هر یک از ما به راه خود میرویم

 

جدایی؛آره جدایی تنهاراه است

جدایی؛ امروز آغاز میشود...

 

 

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت16:17توسط محسن | |

شعر عاشقانه، زیبا و احساسی “عاشقانه” سروده فروغ فرخ زاد
عاشقانه

ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگی ها کرده پاک
ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایه ی مژگان من
ای ز گندم زارها سرشارتر
ای ز زرین شاخه ها پر بارتر
ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردیدها
با توام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست
ای دل تنگ من و این بار نور؟
ها یهوی زندگی در قعر گور؟
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشتم
هرکسی را تو نمی انگاشتم
درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
سر نهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
زر نهادن در کف طرارها
آه، ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته
چون ستاره، با دو بال زرنشان
آمده از دور دست آسمان
جوی خشک سینه ام را آب تو
بستر رگهایم را سیلاب تو
در جهانی اینچنین سرد و سیاه
با قدمهایت قدمهایم براه
ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده

گیسویم را از نوازش سوخته
گونه هام از هرم خواهش سوخته
آه، ای بیگانه با پیرهنم
آشنای سبزه واران تنم
آه، ای روشن طلوع بی غروب
آفتاب سرزمین های جنوب
آه، آه ای از سحر شاداب تر
از بهاران تازه تر سیراب تر
عشق دیگر نیست این، این خیرگیست
چلچراغی در سکوت و تیرگیست
عشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد
این دگر من نیستم، من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
ای لبانم بوسه گاه بوسه ات
خیره چشمانم به راه بوسه ات
ای تشنج های لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیرهنم
آه  می خواهم که بشکافم ز هم
شادیم یک دم بیالاید به غم
آه، می خواهم که برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم های های
این دل تنگ من و این دود عود ؟
در شبستان، زخمه های چنگ و رود ؟
این فضای خالی و پروازها؟
این شب خاموش و این آوازها؟
ای نگاهت لای لائی سِحر بار
گاهوار کودکان بیقرار
ای نفسهایت نسیم نیمخواب
شسته از من لرزه های اضطراب
خفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیا های من
ای مرا با شور شعر آمیخته
اینهمه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به آتش سوختی

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت15:2توسط محسن | |

شعر عاشقانه و زیبای: چشم های بسته ی تورو، با بوسه بازش می کنم

چشم های بسته ی تورو، با بوسه بازش می کنم
قلب شکسته ی تورو، خودم نوازش می کنم
نمی زارم تنگ غروب، دلت بگیره از کسی
تا وقتی من کنارتم، به هر چی می خوای می رسی
خودم بغل می گیرمت، پر می شم از عطر تنت
کاشکی تو هم بفهمی که، می میرم از نبودنت
خودم به جای تو شب ها، بهونه هات و می شمرم
جای تو گریه می کنم، جای تو غصه می خورم

 

 

هرچی که دوست داری بگو، حرف های قلبت رو بزن
دل خوشی هات مال خودت، درد دلت برای من
من واسه ی داشتن تو، قید یه دنیا رو زدم
کاشکی ازم چیزی بخوای، تا به تو دنیام و بدم
هرچی که دوست داری بگو، حرفای قلب و بزن
دل
خوشی هات مال خودت، درد دلت برای من
من واسه ی داشتن تو، قید یه دنیا رو زدم
کاشکی ازم چیزی بخوای، تا به تو دنیام و بدم

خودم بغل می گیرمت، پر می شم از عطر تنت
کاشکی تو هم بفهمی که، می میرم از نبودنت
خودم به جای تو شب ها، بهونه هات و می شمرم
جای تو گریه می کنم، جای تو غصه می خورم

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت14:44توسط محسن | |

 

یادته یه روز بهت گفتم دوست دارم ،میمونم تا ابد من باهات

یادمه گرفتی دستامو آروم تو گوشم گفتی منم میمونم همیشه به پات

دست کشیدم رو موهات سر گذاشتم رو شونه هات اشکی نداشتم بریزم ،

گفتم بهت عاشقتم اگه بخوای با یه اشاره جونمم میدم برات

گفتی تو نفسی همه کسی خدا تورو هدیه داده ،خیره شدم به اون چشات

یه شبنم ناز و قشنگ سر خورد از گوشه چشمتو رفت رو گونه نازتو جون داد رو لبات

یه لحظه لرزید تن من ،حرفیرو که باید میگفتم رو نگه داشته بودم

ولی زدم ،گفتم بهت میشم ستاره تو آسمونت میشم ماه میتابم من به شبات

ولی الان من موندمو قاب چشات ،یه صندلی که خالیه هنوز هم هستم چشم به رات

نگفته بودی خیلی زود ،برمیگردی پیش خدات

شدی ستاره گفتی تو خواب ،هستم توی آسمونات ،شدم یه عاشق بی جون خسته شدم از بی وفاییات

اخه خدا چرا این عاشقا نمیرسن به همدیگه حتی توی قصه هات؟

چرا نداره زمونه چشم دیدن عاشقارو ؟چرا میریزه بیخودی خون بی گناهارو؟

 کاش که منم میمردم میرفتم تو آسمون ،میدیدم عشقمو میگفتم بهش دیدی آخر شدم فدات


+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت13:20توسط محسن | |

تو به رویاهای من خندیدی


 

                         لطف کردی مهربان لااقل با آن همه پیمان که بامن بسته ای


 

                                                                           صادقی!


 

صادقانه باورم کردی که من دیوانه ام...


 

                                آه افسوس که من خواهان آن پروانه ام.

 


 

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت13:15توسط محسن | |

 

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت12:21توسط محسن | |

دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم ؟
پسر: آره عزیز دلم . . .
دختر: منتظرم میمونی ؟
پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند و گفت ، منتظرت میمونم عشقم . .
دختر: خیلی دوستت دارم . .
... پسر: عاشقتم عزیزم . .

بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت ، به هوش می آمد ، به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد ..
پرستار : آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی . .
دختر: ولی اون کجاست ؟ گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی گذاشت و رفت؟
پرستار : در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت ؛ میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟
دختر: بی درند که یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد .. آخه چرا ؟؟؟؟؟!!
چرا به من کسی چیزی نگفته بود .. بی امان گریه میکرد . .

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت12:13توسط محسن | |

عشق!!!؟   

آدم تو زندگيش فقط يه بار عاشق ميشه اگه حتي به دو بار كشيد اون عشق نيست

آدم وقتي عاشق شد  حتي يه لحظه هم عشقش رو نميذاره و بره  اگه اين كارو كرد اون عشق نيست

آدم وقتي عاشق شد  چشمش خود به خود روي همه بسته ميشه  اگه نشد اون عشق نيست

 آدم وقتي عاشق شد  فقط صلاح و خوبيه عشقش رو ميخواد اگه غير از اين بود اون عشق نيست

آدم وقتي عاشق شد  يه لحظه نميتونه غم عشقش رو ببينه و آروم بگيره  اگه غير از اين شد  اون عشق نيست

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت11:58توسط محسن | |

 

تقدیم توباد که بهترین بهترین هایی؟؟!!؟؟I love you !باران

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت11:42توسط محسن | |

  دختره از پسره پرسيد من خوشگلم؟گفت نه .گفت دوستم داري؟گفت نوچ؟گفت اگه بميرم برام گريه ميکني؟ گفت اصلا؟دختره چشماش پر از اشک شد. هيچي نگفت:پسره بغلش کرد گفت:تو خوشگل نيستي زيبا ترين هستي.تورودوست ندارم چون عاشقتم. اگه تو بميري برات گريه نميکنم چون من هم ميمرم گفتم زندگي چند بخش است؟؟ گفت:: دو بخش گفتم كدامند؟؟ گفت : كودكي، پيري گفتم: پس جواني چه شد؟؟ گفت : با عشق ساخت...... با بي وفايي سوخت..... با جدايي مرد


.............

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت11:38توسط محسن | |

بزن و برخس اینارو

 

 

تعريف مادر زن: مادر زن اسلحه اي است انفرادي که با عيال حمل ميشود وبا مهمات دروغ

 

همسايگان مسلح شده وبا زخمي کردن داماد بيچاره خنک ميشود . اين اسلحه بدون عقب نشيني

 بوده وشرايط جوي به هيچ وجه در او اثر ندارد مادر زن گاهي تک تير وگاهي رگبار شليک

مي کند طول مادر زن بدون سر نيزه 2 متر ميباشد. تعداد تير در هر ثانيه يک ميليون فحش

 وناسزا بوده وبرد موثر ان انتقال داماد به بيمارستان وبرد نهايي ان انتقال داماد به گورستان

 ميباشد .....

نظر نميدي خوب اینجوری میشه

شعار انقلابی ها:

 

دختر ها نه روسری نه توسری حکومت دوست پسری

پسر ها نه سربازی نه جانبازی بزن بریم دختر بازی.  

پرنده ها هم لات شدن

 

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت3:53توسط محسن | |



وقتی که چشم بسته

روی طنابی که یک سرش در دست تو بود ،

بنــد بازی می کردم ...

دریافتم که همیشه در عشق ،

مساله اعتماد بوده است.

میان چشم های بسته من و

دست های لرزان تــو !!!



وقتی چشمانم را روی هم می*گذارم ...

خواب مرا نمی*برد ...


تو را می*آورد !


...از میان فرسنگ*ها ...


فاصله ...!




برای متعهد بودن مهم نیست یه حلقه فلزی توی دستت باشه
مهم اینه یه حلقه از عشق دور قلبت باشه...



گل سرخی به او دادم ، گل زردی به من داد
برای یک لحظه ناتمام ، قلبم از تپش افتاد
با تعجب پرسیدم : مگر از من متنفری ؟
گفت : نه باور کن ،نه ! ولی چون تو را واقعا دوست دارم ، نمی خواهم
پس از آنکه کام از من گرفتی ، برای پیدا کردن گل زرد ، زحمتی
به خود هموار کنی .


                              

پاهایم نمیکشد "/>
نباید هم بکشد
"/>

کشیدن کار دست است
"/>

با دستانم یک دایره میکشم
"/>

یک طرف نام تو را مینویسم
"/>

طرف دیگر نام خودم
"/>

دایره است دیگر
"/>

شاید روزی به هم رسیدیم
"/>

     
  
  
وای به حـــــــــالشان
اگــــــــــــر یـــک کــــــــلـمه زیـــــــادی حرفــــــ ــ بـــــــزنند ..

 

به هم میــــــــدوزمــــــ . . .
چــشــمـانـم را


                              
خواندی: « زیرِ باران باید رفت »
و رفتی.
از باران، بدم می آید دیگر!



اســـــمتـــ چـــه بود؟؟؟

مي خواهــــم بن بـــســتــ هاي زنــدگـــيــم را به نامتـــــــ كنـــمــ . . .



حـرفی نـدارم …

مـن حـاضـرم حـتی جـانم بـه لبـم رسـد …!

اگـر جـانم تـو بـاشی …




بدون سیب

کاشف جاذبه می شدم،

تنها اگر :

من و تو و نگاهـــــــــــــــــــــ ــــت،

قبل از نیوتن بودیـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــم



مصرعی از قلب من

با مصرعی از قلب تو

شاه بیتی می شود در دفتر و دیوان عشق



این عشق برای من هیچ نداشت
اما....
گلهای بالشم را " باغبان " خوبی بود
اشک های هر شب من...!!!


                                             
                              
چه کاغذ ها که سپیدی دلشان از نام تو سیاه شد

از دل تنگی هایم، از احساسم، هزاران هزار صفحه کاغذ سیاه شدند

کاغذ ها عاشق شدند 
ولی تو . . .



کاش مُــــــــردگـــــــــان
قبل از آنکه بــــــمیـــــــــرنـــــ ـــــد
چشم های تـــــــــــو را می دیـــــدنــــــــد !



          
مَن مــُــــرده ام ..
بــ ه نَسیــــم خـــــاطره ای
تکانــــی میــــ خورَم
هَمیـــــن ..



همیشه در ریاضیات ضعیف بودم
سالهاست
دارم حساب میکنم
چگونه من بعلاوه تو
شد فقط من ؟



من باورت می کنم . ...
دردُ دلـــ نــمی کـــــنــَـم / ..
زَخـــــم کـِ از عَـصَـبــ/عَــصَــبــبـــگـــذرد
دیــگـــر درد/دَرد نــدارد/..



تنهايـي يـعني ...
يـه بـغض ِ كهـنه و يـه چشـم ِ خـيس و
يـه موزيك لايت و
يـه فـنجون قهـوه ي ِ تـلخ



درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سرسره ها می فهمند
          


 


شاد باشيد

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت3:46توسط محسن | |

آغوش تو گناه نیست

من در آغوش تو آرامش یافته ام

که هیچ گناهی با آرامش مانوس نیست

آغوش تو گناه نیست

من در آغوش تو امنیت را احساس کرده ام

که در هیچ گناهی امنیت محسوس نیست

آغوش تو گناه نیست

من در آغوش تو تمام زیبایی را لمس کرده ام

که در هیچ گناهی زیبایی ملموس نیست

پس امانم بده

که تا ابد در دل این زیبایی

آرامش یابم

 

 

+نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت3:19توسط محسن | |